پایگاه حجت الاسلام سیدمحمدجواد حسینی تبار

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ان شاءالله طاعات و عبادات از همه من و شما قبول باشد برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان سلامتی و طول عمر عزیز رهبرمان عاقبت به خیری خودتون خانواده هاتون جوان های مملکت شادی روح شهدا امام شهدا حق داران شهدای این روستا گذشتگان و حق داران خصوصا شادی روح حسین آقای عزیز هدیه کنید بلند صلوات و پیغمبر و آل پیغمیر 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و الصلاه و السلام علی وصل الله علی حبیب اله العالمین ابوالقاسم مصطفی محمد علی آله طیبین الطاهرین المعصومین من المنتجبین

چهل روز، چهل شبانه روز از درگذشت حسین آقای عزیز گذشت عرض تسلیت عرض می کنم به پدر بزرگوارشون مادر بزرگوارشون خواهران و همسر مکرشون ان شاالله خداوند حسین آقای عزیز رو با اربابمون اباعبدالله الحسین محشور کنیم ان شاالله صبر به خانواده شون عطا کنند یک صلوات دیگه هدیه بفرمائید

پیغمبر اکرم طبق یک روایتی فرمودند که لا تَزولُ قَدَما عَبْدٍ یَوْمَ الْقیامَةِ حَتّى یُسْاَ لَ عَنْ اَرْبَعٍ وقتی که تمام اهل قیامت در عرصات در صحرای محشر حاضر بشن پیغمبر من و شما فرمودند خداوند چهار سوال ازشون می پرسه قدم به قدم برمی دارند مگر اینکه چهار سوال ازشون پرسیده می شه چون وقت هم گذشت من سعی می کنم روی یک مسئله مانور بدم و در همون یک مسئله صحبت کنم.

پیغمبر اکرم چی فرمودند؟ فرمودند چهار سوال پرسیده می شه من دو تا سوال رو مطرح می کنم از زبان پیغمبر و در رابطه ی با یک مسئله صحبت می کنم. پیغمبر فرمودند عَنْ عُمُرِهِ فیما اَفْناهُ ای انسان یکی از سوالاتی که از شما پرسیده می شه اینه عمرتون رو در چه راهی خرج کردید؟ 

خدا عمر می ده به انسان امکان داره لحظه ای باشه می بینیم زمانی که طفل در رحم مادر هست یک مدتی نفس می کشه و بعد از یک مدت هنوز به جهان خاکی هنوز به دنیای خاکی قدم برنداشت قبض روح می شه بعضی وقتا هم اتفاق می افته به دنیا می آد بعد از یک چند ساعت یا چند دقیقه ای یا چند ثانیه ای مهمان من و شماست مهمان این دنیاست عمرش گرفته می شه بعضی وقت ها خدا عمر بهش میده سی سال چهل سال صد سال دویست سال پونصد سال هزار سال عمر بهش میده یکی از اون سوالات اینه آی انسان خدای من و شما از من و شما سوال می کنه این عمری که من به شما دادم که هدف این عمر این بود قرب الی الله یعنی بیاید سمت من خدا، خدایی بشید زندگیتون رنگ و بوی خدا بگیره شما چکار کردید برا عمرتون؟ این اولین سوال 

دومین سوال پیغمبر فرمودند وَ عَنْ شَبابِهِ فیما اَبْلاهُ ای جوونایی که تو این مجلس نشستن از برادران و خواهران بزرگسالانی که تو مجلس نشستید صحبت من رو دارید گوش میدید اول به خودم و بعد به شما، خدا جوونی ای که به من و شما داده این جوونیمون رو کجا خرج کردید؟ خیلی سوالای مهمیه بعضی وقتا میشنیم صحبت ریش سفیدها و موسفیدها میشنویم چندتا نکته ازشون می گیریم نکات شیرینی به ما میگن چند تا از این نکته ها رو چقدر ما توجه کردیم و تو زندگیمون عمل کردیم؟ که نمی خوام به قال الصادق و قال الباقر برسه نمی خوام بحث روایت پیش بکشم اگر بخوام بحث روایت پیش پیش بکشم اومده محضر امام صادق گفته یابن رسول الله منو نصیحتم کن میخوام حرف های خودمونی بگم اومد محضر امام صادق گفت یابن رسول الله نصیحتم چون اگه من روایت بخوام بگم کوله بار ما سنگین تر می شه یعنی حق به گردن ما می افته چرا؟ امام صادق فرمودند که اگر من به شما نصیحت کنم می دونم شما عمل نمی کنید امام صادق من و شما فرمودند کوله بار شما سنگین می شه کارِتون سنگین تر می شه چون حرفی که من امام می زنم حجت رو بر همه تمام می کنه شما باید عمل کنید.گفت یابن رسول الله شما نصیحتم کنید.

این عمری که من و شما گرفتیم از خداوند عمر امانته چند بار نشستیم پای صحبت بزرگامون که بگیم شما عمری که خدا به شما داده یه چند ساعت و یه چند روز و یه چند سالی که خرج خدا کردید و به اینجا رسیده می گه چند تا نکته به ما بگید این کار رو ما کنیم یا نکنیم. پیغمبر می فرمایند از ما پرسیده می شه در مورد این عمره که قدر این عمره رو بدونی نشه اون زمان که عمر تمام بشه مثل اون بنده خدا عمر تمام بشه هنوز هیچ کاری نکرده. 

بعضی وقت ها اتفاق می افته خدا رحمت کنه بعضی از آقایون رو بعضی از خانم ها رو دیگه عمرشون داره میره شروع می کنند چون خدا فرموده هر زمان که شما شروع کردید من بقیه راه رو به شما نشون میدم من مثال بزنم میرزا جهانگیرخان قشقایی حالا شاید اسمش رو شنیده باشید شایدم نشنیده باشید این آقا چهل سالگی طلبه شد چهل سالگی چهل و خرده ای سالگی طلبه شد کارش چی بود کارش ساز زدن بود یکی از تارهای سازش پاره می شه می خواد بره به شهر یک عارفی رو می بینه یه اهل دلی رو می بینه آی جوون تو کی هستی چه کاره ای؟ گفت من تار زنم تار من پاره شد می خوام برم تا سیم تار خودم رو عوض کنم اون بنده خدا با یک اشاره با یک حرف، زندگیش از این رو به اون رو شد تو چهل و خرده ای سالگی رفت حوزه علمیه درس خوند شد عارف شد مجتهد شد صاحب فتوا خیلی ها نشستن با یه درسش عارف و عالم شدند یا بعضی ها تو سن جوانی خدا رحمت کنه یکی از شهدای رفسنجان رو زیاد علیه السلام نبود من اسمش رو نمی گم فقط خاطراتش رو می خوام بگم که بدونیم عمر بعضی وقتا چطور می شه و چطور باید خرجش کنیم یک راننده ی کامیون این بنده خدا رو عوض می کنه یه شوفر کامیون. دست به هر خلافی زده بود گفت فلانی اگر یه چند ساعت وقتت رو به من بدی با هم بریم جبهه یه نگاه به این شوفر کامیون می کنه می گه که فلانی من کجا جبهه کجا من کجا جنگ کجا من کجا شهید و شهادت کجا من کجا اسلحه به دست گرفتن کجا همین تو شهر خودمون هستم برام بسه اصرار میکنی خب بریم عیب نداره میریم حالا یک صفایی هم می کنیم برمی گردیم سوار کامیون میره سمت جبهه همون جا عوض می شه.

قدر عمر خودمون رو بدونیم تا اینجایی که الان من گفتم یه چند دقیقه تو فکر باشیم تا قبلش من عمرم رو صرف چی کردم خرج چی کردم از همین جا به بعد می خوام خرج چی کنم می خوام صرف چی کنم آیا همونی که قبلا بودم می خوام باشم یا آیا اونی که خدا می خواد؟ تو همین گلزارها و قبرستان ها می بینیم سنگ قبرها رو تاریخ ولادت ها و تاریخ وفات ها رو اکثریت جوونن الان که ما می بینیم اکثریت جوونن چرا چون روایته وقتی که قیامت که بخواد نزدیک بشه جوان میری زیاد می شه جوانی هم دیگه شور و شعف زیاده معلوم نیست چه اتفاقی می افته آیا برمی گرده آیا برنمی گرده مهلتی نیست به خاطر همین پیغمبر فرمودند روز قیامت از جوانی من و شما سوال می کند 

روایته معصوم فرمود مومن باید زرنگ باشه زرنگیش تو چیه زرنگیش اینه همین جایی که من و شما نشستیم یه دو دو تا چهار تا یه چند تا سوال از خودمون از الان می خوایم تو زندگیمون نور ایمان باشه تو زندگیمون برکت باشه خدا باشه ما چکار کنیم؟ فقط دو سه تا اشاره.

اگر انسان بخواد عمرش برکت داشته باشه ببینه عمرش رو صرف چی می خواد کنه بعضی از ماها الان اگر دنیایی بخوایم حرف بزنیم و صحبت کنیم دنیا برکتش تو دو تا چیزه:

یکی برکت رو تو مال ببینه اینکه میگیم روایته حرف من نیست حرف روایت 

یکی برکت رو توی گفتار، توی اعمالش می بینه 

من از این دوتا می خوام خیلی خلاصه صحبت کنم 

بعضی وقتا اگر انسان دنبال برکت باشه برکت رو تو کار دنیایی می بینه تو درآمد دنیایی می بینه یکی درآمدش رو خیلی زیاد یکی هم نه درآمدش کمه اما بزرگواران وقتی که ما این دوتا رو کنار هم بذاریم دچار یک مصیبتن مصیبت چیه؟ مصیبتشون چه کنم چه کنم هم اون کسی که سرمایه دنیایی داره تو چه کنم چه کنمه من چه کار باید انجام بدم همون کسی که درآمد نداره تو چه کنم چه کنمه من چکار کنم یه چیزی دستم بیاد یه چیزی دست خانواده ام بیاد غیر از این چیز دیگه ای نیست من دنیایی دارم صحبت می کنم هنوز به آخرتش نرسیدم و فعلا نمی خوام برسم. 

معصوم فرموده تو دنیا ما به این فکر باشیم که چی می خوایم بکاریم و چگونه میخوایم بکاریم قیامت برگشت با خداست که چطور می خوایم برداشت کنیم.

 اومد پیش پیغمبر، پیغمبر رو می بینه با لباس پاره اولش چی بود؟ اولیش مال دنیا بود پیغمبر رو می بینه با لباس پاره به پیغمبر هدیه می ده دوازده دینار. پیغمبر این دوازده دینار رو می ده به امیرالمومنین یا امیرالمومنین با هم بریم بازار وقت داریم بریم بازار برای خودمون لباس تهیه کنیم چون این بنده خدا دوازده دینار رو به من داده برای اینکه برای خودم لباس بگیرم تو مسیر بازار پیغمبر و امیرالمومنین یک خانمی رو می بینن کنیزه در حال گریه کردن یه گوشه نشسته پیغمبر نزدیک این خانم می شه ازش سوال می کنه گریه برا چیه می گه یا رسول الله صاحب من ارباب من چهار دینار به من داده برای اینکه من برم بازار خرید کنم و برگردم الان این چهار دیناره رو من گمش کردم اگر برگردم منزل صاحبم منو سرزنشم می کنه توبیخم می کنه پیغمبر دستور می ده یا امیرالمومنین از او دوازده دیناره چهار دینارش رو بده به این خانم چهار دینار میدن به این خانم کنیزه خوشحال دعا می کنه وارد بازار می شه یک لباس امیرالمومنین می خرن چهار دینار وقتی که دارن برمی گردن یک فقیری رو دوباره می بینن تو همون بازار آمد محضر پیغمبر آقاجان کمکم کنید من چیزی ندارم تا پیغمبر می بینن این فقیرم بدتر از خود پیغمبره لباسش به امیرالمومنین دستور میده یا امیرالمومنین لباسی که ما گرفتیم رو بده به این بنده خدا. دوباره برمی گردن برای خرید لباس دوباره این کنیزه رو پیغمبر میبینه دوباره یه گوشه نشسته زار زده داره گریه می کنه دوباره پیغمبر سوال می کنه دوباره چی شده من که بهت کمک کرده ام گریه برای چیه کنیز به پیغمبر عرض میکنه یا رسول الله الان زمان گذشته نزدیک شبه اگر من برگردم صاحبم سرزنشم می کنه که چرا دیر اومدی تا الان کجا بودی. 

بعضی وقتا بچه ها که دیر می کنن از این سوالا می پرسیم دیگه کجا بودی و چکار می کردی با کی بودی 

پیغمبر به این خانم عرض می کنه اگر عیبی نداره با هم بریم در منزل صاحب شما من باهاشون صحبت می کنم همراه با پیغمبر این کنیزه می رسن به منزل صاحب این خانم در میزنند صاحب این کنیز را می بینند داستان رو برای این آقا تعریف می کنه پیغمبر.

برای چی من این رو گفتم؟ برای این گفتم که بزرگواران عمری که خدا به من و شما داده زکات عمرمون رو باید من و شما بدیم زکاتش چیه؟ زکاتش اینه عمر من و شما برا خرج خدا بشه نه برا خرج خودمون نه دنبال این باشیم که اسممون رو یه جا سر زبون بیارن بگن حاج آقا رو دیدید که خیلی کمک می کرد بعضی وقتا این اتفاق می افته دیگه من کمک می کنم برای چی برای اینکه اسمم بیاد آقا فلانی کمک کرده این کجا به درد ما می خوره اون بعد از مرگ ما به درد می خوره که خود پیغمبر فرمودند این رو بگم عرضم تمام خود پیغمبر فرمودند زمانی که پرونده اعمال من و شما بسته بشه بعد از قبض روح بعد از مرگ ما هیچ چیز دیگه اضافه نمی شه و هیچ چیزی کم نمی شه خود پیغمبر فرمودند الا سه چیز:

یک صدقه جاریه صدقه جاریه چیه؟ صدقه جاری اینه بعد از مرگ من و شما یه صلوات کوچیک هم بفرستن یه خیرات هم داشته باشن اسم من و شمام سر زبون باشه می شه صدقه جاریه نه اون چیزی که تو دنیا اسم ما می آد غرور برداره خود خدا فرموده حدیثه اگر در دنیا کاری انجام می دادید تو همین دنیای شما تو همین زمانی که زنده بودید اسم شما رو آوردن غرور براتتون داشت پرونده الفاتحه اون عمل الفاتحه یعنی هیچی تو پرونده نیست بذارید برای آخرت پس بدونیم از خودمون از همین الان سوال کنیم این باقی مونده عمرمون سر چی خرج بشه؟ 

عرضم تمام خدا توفیق عاقبت بخیری به همه ما عنایت می کند توفیق بده عاقبت به خیر زندگی کنیم عاقبت به خیر از دنیا بریم عاقبت به خیر با پیغمبر آل پیغمبر محشور بشیم